توسط hnegar74 ·
منتشر شده
· بروزرسانی شده
| بازدید : 164
این دل است که رهرو سرشت خودش است. در سکوت، کلام خود را به گوش میرساند و به جریانی وامیدارد که وسعتِ جهانش را آرام و آهسته بفهمی و تلألو آفتابش را بر تن وجود میتاباند. او با لطافتش، کلام را دگرگونی میبخشد. همان گونه که هر زیستش برای خود جهانیست تا بهتر درک شود و شعور حرکتش، منجر به حرکتی درست شود. هر پمپاژش همچون روز و شبیست که زندگی را به جریان میاندازد. و همچون آفتابیست که با نورش بر سرزمینش میتابد؛ برای سرزمینی که چشمها، دستها و قدمها و گوشها حکم مِهر و چرخش جریان هستیاش جان مایه راهش باشد. طنیناش آوای دریاییست که جستجوگری را عمق میدهد و لطافتی عرضه میکند همچون گلبرگها بر آب روان. او خواهد گفت چگونه باشی و چه بگویی و چیزهای زیادی میداند، چرا که سرودش نوع نگاه را تغییر میدهد.